کتاب حاجی منم شریک :گفتی اسمت چیه؟/از بین دندان هایی که چلیک چلیک بر هم می خورد، به زور نفس زدم (آوا) و او با لحن همدانه ای نوید داد:-چیزی نمونده،رسیدیم دیگه، معلومه حسابی سردت شده ها و با سر انگشت به رو به رو اشاره کرد نگاه ترسیده ام چسبید به در چوبی قدیمی حاج مسلم، با گل میخ های برنجی خورشیدی رنگ