دستش گرم بود، در را که بست بازی را شروع کردم، همان جا توی هال روی زمین نشستم و چادر سفید را تا روی ابروهایمکشیدم. »به خانه بخت خوش آمدی.« چیزی نگفتم و به اطراف نگاه کردم، خانه بزرگی بود، ظاهراً سه اتاق خواب داشت. خانم دکتر محمدجانی هم استاد فلسفه است و هم اهل داستان. این زن مرموز که در کلاسهای