ارسال پیش فرض به
لطفا انتخاب کنید
روز تولد لاکی بود. بابا و مامانش برای او چهارچرخهی قرمز قشنگی خریده بودند. لاکی میخواست سه تا از دوستانش را دعوت کند تا با هم بازی کنند وی او فقط یک چهارچرخه داشت. ناگهان فکری به خاطرش رسید...
1401
داستان فانتزی,ادبیات آمریکا
خشتی
شومیز
مجموعه ی نویسندگان(سلین دمیترویچ)