با حملهٔ شیاطین خانوادهٔ او نابود می شوند وگروبز تنها می ماند به خاطر حرف هایی که از شیاطین میزند او را به آسایشگاه می برند پس از مدتی عمویش که درویش نام دارد به دیدارش می آید و می گوید که هر چه که دیده حقیقت دارد حتی عکس هایی از آن شیاطین را بهش نشان می دهد. گروبز را به خانه اش می برد و گروبز برادر