کاسیدی که یک دختر معمولی است، پس از افتادن در رودخانه ای سرد و نجات یافتن توسط شبحی به نام جیکوب، می تواند اشباح را ببیند و وارد دنیای آن ها شود. او که انتظار تابستانی بدون شبح را در خانه ی ساحلی شان می کشد، متوجه بهم خوردن برنامه اش به خاطر مستندی که قرار است پدر و مادرش درباره ی ارواح آن هم در شهر