همه اهل محل خبردار شده بودند: «یه دیوونه رفته روی هره پشتبوم وایستاده!» کوچه پر از آدمهایی شده بود که برای تماشای دیوانه آمده بودند. پلیسها اول از کلانتری، بعد هم از مرکز سر رسیدند. پشت سرشان مامورهای آتشنشانی آمدند. دیوانهای که رفته بود بالای پشتبام التماس کنان میگفت: «پسرم، عزیزم، بیا پایین