سرگرد مکث کرد و سپس عکس کوچکی را از لابلای محنویات کیفش بیرون کشید. به دقت به آن نگریست و گفت:«میل دارید عکس یک قاتل را ببینید؟» سرگرد داشت عکس را به دست خانم مارپل می داد که یکباره حرکت دستش متوقف شد. انگار خشکش زده بود. بیش از پیش به قورباغه ای چاق و چله شباهت پیدا کرده بود. به ظاهر سرگرد پال گریو