بدنم در هر دستاندازی به پرواز درمیآمد، اما فکر و ذکرم هنوز پیش چشمهای سبز و نمناک شاهزاده آدریانا بود، جایی دور در پادشاهی بینام. من، با حماقت و بیصبری تمام، اجازه نداده بودم هیچ نگهبانی همراهم باشد. در نهایت معلوم شد این کار، که در آغاز شجاعانه به نظر میرسید، کاری احمقانه بوده است.چطور میتوا