ویل و ایولنلین نگاهی به هم رد و بدل کردند.اوراس متوجه نگاه انها شد.هردوشان به یک نتیجه رسیده بودند.هردو در یک زمان با هم گفتند:«باید پل را به آتش بکشیم»یک داستان واقعی...میشود بارها آن را خواند.داستانی خواندنی برای همه ی سن ها...جان فلنگن خود را با این رمان معرفی کرد.داستان فانتزی بود منتظرم تا بقیه