«آدم میتوانست ساعتها در آن تراس گفتگو کند. کلماتی پوچ و جملاتی تو خالی، انگار من و او عمرمان را کرده بودیم، وقت اضافه هم گرفته بودیم و دیگر حتی نمیتوانستیم به گذشته اشارهی کوچکی هم بکنیم. او با نقشش کاملاً کنار آمده بود. سرزنشش نمیکردم: من هم هر چه پیشتر میرفتم، هر آن چه را که در زندگیام بود،