داستان بیترسی با شرح زندگی فردی شروع میشود که در سطور اول رمان اذعان دارد هیچگاه نتوانسته در زندگی برای خود نامی داشته باشد. او یک روز صبح در مقابل آیینه با یک «بینام کننده» مواجه میشود. فردی که با شروع بیان قصه زندگیاش برای او مشخص میشود که در تمام عمرش با گرفتن نام افراد از آنها و گرفتار کرد