ارسال پیش فرض به
لطفا انتخاب کنید
یکی بود یکی نبود،جز خدا هیچ کس نبود.یک بزی بود زنگوله پا،سه تا بچه داشت مثل ماه:یکی شنگول،یکی منگول،یکیش هم حپه ی انگور.روزی از روزها بزی به بچه هایش گفت:«من دارم میرم صحرا علف سبز خوش بو بچرم...»
خشتی
سلفون
احمد شاملو
36 صفحه
1 جلد