سیندخت بلند میشود، روبروی سام میایستد، تور سیاه را از روی صورتش بالا میزند سیندخت: من سیندخت مادر رودابهام! همسر مهرابم! (سام با شگفتی نگاه میکند) کنون آمدم تا هوای تو چیست؟ ز کابل تو را دشمن و دوست کیست؟ اگر ما گنهکار و بدگوهریم بدین پادشاهی نه اندرخوریم من اینک به پیش توام مستمند بکش، گر کشی