بامداد خمار
490,000
مورد علاقه
اشتراک گذاری
معرفی
«موهایش که از جلو حلقه حلقه روی پیشانی اش غلتیده بود،تا آرنج دستش نمایان بود و رگ های آبی زیر پوست تیره بر امتداد عضلات سخت و کشیده میدوید دوباره گفت: -سلام عرض کردیم ها بیاختیار به دو طرف خود نگاه کردم هیچکس نبود؛ – علیک سلام شما ظهرها تعطیل نمیکنید؟ – وقتی منتظر باشم نه. – مگر منتظر بودین؟ – ب
490,000

