ارسال پیش فرض به
لطفا انتخاب کنید
وانت بزرگ قهوه ای از جدول پیاده رو دور شد.آرام توی خیابان پیچید و سرپیچ غیبش زد.همه جا ساکت بود.او جایی بود که اصلا دوست نداشت باشد.
خشتی
شومیز
نورتن جاستر
مهشید مجتهدزاده
30 صفحه,30صفحه