ارسال پیش فرض به
لطفا انتخاب کنید
لاکی کوچولوی قصهی ما نَه خواهر دارد و نَه برادر. او خیلی احساس تنهایی میکند و غمگین است. مامان و باباش هم خیلی گرفتارند و نمیتوانستند همهی وقت خود را با او بگذرانند. مامانبزرگ به او میگوید که بهتر است دوست پیدا کند. لاکی هم راه میافتد و ...
1401
داستان فانتزی,ادبیات آمریکا
خشتی
شومیز
مجموعه ی نویسندگان(سلین دمیترویچ)